سحاب اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

بگشای پای ما که کمند وفای تو

محکم تر است از همه بندی به پای ما

رفتیم از پی دل و دانی به راه عشق

گمراه تر از ما که بود رهنمای ما

گر چون تو دلبری برد از کف دل ترا

آگه شوی ز حال دل مبتلای ما

چون مرگ غیر باعث آزردگی تست

شادیم از این که نیست اثر در دعای ما

تیغ از میان کشیدی و از دل کشیدی آه

کشتی از آن و دادی ازین خونبهای ما

خواهیم مرگ مدعی و خویش تا شود

هم مطلب تو حاصل و هم مدعای ما

بیماری رقیب به حالم نکرد سود

سازد مگر وسیله ی دیگر خدای ما

حیران که در دل که کند جا غم جهان

تا شد بر آستانه ی میخانه جای ما

تا چیست سر اینکه به بیگانگان (سحاب)

زود آشنا شود بت دیر آشنای ما