فرخی یزدی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱

بی چیزی من اگرچه پا بست مرا

غم نیست که تاب نیستی هست مرا

با بی سر و پائی ز قناعت دایم

سرمایه روزگار در دست مرا