فرخی یزدی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

گرچه ما از دستبرد دشمنان افتاده‌ایم

ما ز بهر جنگ از سر تا به پا آماده‌ایم

در طریق بندگی، روزی که بنهادیم پای

بر خلاف نوع خواهی یک قدم ننهاده‌ایم

افترایی گر به ما بستند ارباب ریا

پیش وجدان راستی با جبهه بگشاده‌ایم

قلب ما تسخیر شد از مهر جمعی خودپرست

آه از این بت‌ها که ما در قلب خود جا داده‌ایم

پیشه ما راستی، وین نادرستان حسود

در پی تنقید ما کاندر سیاست ساده‌ایم

این اسیری تا به کی، ای ملت بی‌دست و پای

گر برای حفظ آزادی ز مادر زاده‌ایم

فرخی چندیست ما هم در پی صید عوام

روز تا شب در خیال سبحه و سجاده‌ایم