طوطی که چو من شُهره به شیرینسخنی بود
با قندِ تو لببسته ز شکّرشکنی بود
لعلِ تو که خاصیتِ یاقوتِ روان داشت
دلخونکنِ مرجان و عقیقِ یمنی بود
چون غنچه ز غم تنگدل و خون جگرم ساخت
آن گل که جگرگوشهٔ نازکبدنی بود
در عشق اگر فقر و غنا نیست مؤثر
پس قسمت فرهاد چرا کوهکنی بود
آلتشدگانی که یکی خانه ندارند
جانبازیشان از چه ز حبالوطنی بود
گر از غم این زندگی تلخ نمردیم
انصاف توان داد که از بیکفنی بود
هم خیر بشر خواهد و هم صلح عمومی
از روز ازل مسلک طوفان علنی بود