ابر چشم از سوز دل تا گریه را سر میکند
هرکجا خاکیست از باران خون تر میکند
تا ز خسرو آبروی آتش زرتشت ریخت
گنج بادآور ز حسرت خاک بر سر میکند
خیر در جنس بشر نبود خدایا رحم کن
این بشر را کز برای خیر خود شر میکند
سیم را نابود باید کرد کاین شیء پلید
مؤمن صدساله را یکروزه کافر میکند
خاک پای سرو آزادم که با دست تهی
سرفرازی بر درختان توانگر میکند