آنکه آتش برفروزد آه دل افروز ماست
وآنکه عالم را بسوزد ناله جان سوز ماست
بر سر ما پا مزن منعم که چندی بعد از این
طایر اقبال و دولت مرغ دست آموز ماست
نیست جز انگشتری این گنبد فیروز رنگ
گردشش آنهم به دست طالع فیروز ماست
نام مسکین و غنی روزی که محو و کهنه گشت
با تساوی عموم آن روز نو، نوروز ماست
نوک مژگان تو را با فرخی گفتم که چیست
گفت این برگشته پیکان ناوک دلدوز ماست