سخت با دل، دل سخت تو به جنگ است اینجا
تا که را دل شکند شیشه و سنگ است اینجا
در بهاران گل این باغ ز غم وا نشود
غنچه تا فصل خزان با دل تنگ است اینجا
نکنم شکوه ز مژگان تو اما چه کنم
که دل آماجگَهِ نوکِ خدنگ است اینجا
از میِ میکدهٔ دهر مشو مستِ غرور
که به ساغر عوضِ شَهد شرنگ است اینجا
بیخطر کس نَبَرَد گوهر از این لَجّهٔ ژرف
کامِ دل در گروِ کامِ نهنگ است اینجا
من نه تنها به رهِ عشق ز پا افتادم
پای یک ران فلک خسته و لنگ است اینجا
تا به سرحدّ جنونم به شتاب آوردی
ای دل آهسته که هنگام درنگ است اینجا
گل یکرنگ در این باغ نگردد سرسبز
خرّمی قسمتِ گلهای دورنگ است اینجا
از خطا بس که در این خطّه سیهرو پر شد
پیش بیگانه کم از کشورِ زنگ است اینجا
فرخی با همه شیرینسخنی از دهنت
دم نزد هیچ ز بس قافیه تنگ است اینجا