عطار » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۲۷

ای دلم مست چشمهٔ نوشت

در خطم از خطِ سیه‌پوشت

باد سرسبزی خطت که به لطف

سر برون زد ز چشمهٔ نوشت

۳

حلقه در گوش کرد خلق را

حلقهٔ زلف بر بناگوشت

همچو من صد هزار سرگشته

حلقه‌در‌گوشِ حلقهٔ گوشت

گشت معلوم ِ من که جان نبُرد

دلم از طرهٔ سیه‌پوشت

۶

تو به جان و دلی جفاکوشم

من به جان و دلم وفاکوشت

عشوه مفروش زانکه من پس ازین

نخرم نیز خواب خرگوشت

یاد کن از کسی که در همه عمر

نکند لحظه‌ای فراموشت

۹

مست از آنم چنین که در بر خویش

مست در خواب دیده‌ام دوشت

بو که تعبیر خوابم آن باشد

که شوم امشبی هم‌آغوشت

دل عطار، باده‌ناخورده

تا قیامت بمانده مدهوشت