ای دلم مست چشمهٔ نوشت
در خطم از خطِ سیهپوشت
باد سرسبزی خطت که به لطف
سر برون زد ز چشمهٔ نوشت
۳
حلقه در گوش کرد خلق را
حلقهٔ زلف بر بناگوشت
همچو من صد هزار سرگشته
حلقهدرگوشِ حلقهٔ گوشت
گشت معلوم ِ من که جان نبُرد
دلم از طرهٔ سیهپوشت
۶
تو به جان و دلی جفاکوشم
من به جان و دلم وفاکوشت
عشوه مفروش زانکه من پس ازین
نخرم نیز خواب خرگوشت
یاد کن از کسی که در همه عمر
نکند لحظهای فراموشت
۹
مست از آنم چنین که در بر خویش
مست در خواب دیدهام دوشت
بو که تعبیر خوابم آن باشد
که شوم امشبی همآغوشت
دل عطار، بادهناخورده
تا قیامت بمانده مدهوشت