ملا احمد نراقی » مثنوی طاقدیس » بخش ۸۸ - در مذمت تقلید و نکوهش ارباب آن

جهل باشد علم تقلید ای عمو

ای بر این تقلید بادا صد تفو

بنده ی تقلید میدان خاص و عام

جملگی تقلید را گشته غلام

جمله را آورده گردن در کمند

پایشان و دستشان را کرده بند

آن یکی در قید تقلید علوم

وان دگر محبوس تقلید رسوم

این شنیده یک قضیه ز اوستاد

یا دو نکته از پدر بگرفته یاد

گفته جایی لانسلم نیست این

وحی یا الهام ربانیست این

صد نتیجه آورد از آن برون

عالمی گردد به عالم ذوفنون

زان قضیه هیچ نه آگاهیش

نی مقدم داند و نی تالیش

گر ز اصل آن ازو پرسی بجد

یا عنودی خواندت یا مستبد

یا تورا گوید که سوفسطائیی

یا جهول خالی از دانائیی

منشأ آن را نداند از چه خواست

مبدأش چه منتهای آن کجاست

چون قضایایش نبود از اجتهاد

آن نتایج جمله از تقلید زاد

پس بود تقلید یکسر علم او

کی ز گربه شیر زاید ای عمو

چون بنای کار بر تقلید بود

کی ز حق او قابل تأیید بود

زمره ی دیگر بتقلید و گمان

گشته محبوس رسوم باستان

اختیاری نیست خورد و خوابشان

اجتهادی نه یکی زاداب شان

آمد و شدشان نه اندر دست خویش

بسته قانونها دهانشان را لویش

جمله در تقلید آبا و نیا

جملگی محبوس ریبند و ریا

خانه قانونست زینسان ساختن

کنگر ایوان آن افراختن

صحن آن کردن چنین ایوان چین

گرچه از همسایه دزدیدن زمین

جامه قانون است ببریدن چنان

جبه زنگاری و دستار ارغوان

جامه ی کعبه اگر باید ربود

جامه بر قانون بباید دوخت زود

هست قانون خواندن این میهمان

با فلان و با فلان و با فلان

کاسه قانون نیست در خوان کم زبیست

وام کن ده بیست شب آمد بایست

رسم نبود چونکه در صف نعال

حمله آور سوی صد رای ذوالجلال

چون تویی قانون نباشد در طریق

فرد و تنها راه رفتن بی رفیق

یا کشیدن آب و نان بهر عیال

باره کوری کومکش ای ریش مال

خویش را عادل شمارد آن حقیر

ور عدالت پیشه ای و بی نظیر

مال مظلومان ستاند بیدریغ

با شکنجه زیر چوب و زیر تیغ

گوییش کی با عدالت این رواست

گوید اما این نه از دوران ماست

هست این قانون سلطان هریش

ای هزاران خنده ات بادا بریش

کی کند قانون ستم را عدل و داد

آفرین بر این عدالتهات باد

ویلکم یا قوم من تقلید کم

و هو حبل من مسد فی جیدکم

رشته تقلید از پا باز کن

پیش خود رسمی ز نو آغاز کن

تا تو در تقلید هستی ای پسر

بنده ی قانونچیان را ای پسر

رشته را بگسل ز بند آزاد باش

مصلحت بین دل ناشاد باش

ترک این تقلید پرتشویش گیر

مصلحت بینی خود را پیش گیر

هان و هان ای جان من آزاد زی

خواجه ی خود باش از غم شاد زی

بنده ی تقلیند این و آن مباش

خواجه ای تو بنده ی دونان مباش

این رسوم کهنه را بر باد ده

هم گناهان را همی بر باد ده

اختیار خود به دست خویش ده

دست شرع و عقل دوراندیش ده