هیچ دانی چیست صوفی مشربی
ملحدی بنگی مباحی مذهبی
قید شرع از دوش خود افکندهای
کهنه انبانی ز کفر آکندهای
گربه سان سر بر سر زانو نهد
چون کند غافل به دنبه برجهد
من ندانم چیست این صوفیگری
کش سراسر حلقه چون تو بنگری
نیست در آنجا یکی مرد سره
مینبینی کارهای در آن کره
گم کنی هر برشکسته تاجری
یا ز کار افتادهٔ خر فاجری
یا ز منصب عزل گشته عاملی
یا شکم پرور گدایی کاهلی
یا لتنباری ز هر در راندهای
یا به کنج مدرسه واماندهای
در میان صوفیانش بازجو
چرسش اندر کیسه بنگش در گلو
جلقگاه صوفیان کفهای او
ظلم و نکبت ظاهر از سیمای او
راه و رسم صوفیان خواهی تمام
حلق و جلق و دلق باشد والسلام