ز امتحان نادیدنیها دیده شد
دیدنیها زامتحان پوشیده شد
ای توانایی که بهر آزمون
بست این نقش بدیع واژگون
۳
کاندران رادان همه گمره شدند
موشکافان جهان ابله شدند
دور بینان کور و نابینا همه
تیزهوشان بیهش و رسوا همه
داد بهر آزمایش جلوهها
هیچ اندر هیچ اندر هیچ را
۶
وانچه بود آن چیز و بالاتر ز چیز
کرد پنهان در پس صد پرده نیز
این منی را در نظرها جلوه داد
نام من هر هیچ بن هیچی نهاد
بیخودی را از نظرها دور کرد
دیدهها از دیدن آن کور کرد
۹
تا به کی گویی من و من ای عمو
گوییا نشناختی خود را نکو
قطرهٔ آب پلیدی مایهات
روز و شبها سرکشی شد پایهات
ای منی تا چند مایی و منی
ای دنی تا کی غرور و برتنی
۱۲
بایدت شستن به دست خویشتن
کون خود هر روز و شب ای مؤتمن
ای تو کون شور و تو کون خود بشو
این قدر منشین و ما و من مگو
فخر تو این بس که گویی نغز و چست
کون خود را میتوانم پاک شست