دلم ز خطهٔ شیراز و قوم او شادست
که بِهْ ز خطهٔ مصر و دمشق و بغدادست
به هر طرف که روم دلبری شکردهن است
به هرکجا نگرم لعبتی پریزادست
طواف خطهٔ شیراز میکنم شب و روز
که همچو کعبه عزیز و لطیفبنیادست
چو یار حورْوَشَم با شراب دست دهد
به لالهزار خرامم که جنتآبادست
درآ به باغ ملک، بند غم ز دل بگشا
ببین که لالهعذارم چو سرو آزادست
بیا که جنت و کوثر مصلی و رکنی است
ببین که باغ ارم باغ جعفرآبادست
مگر که خسرو شیریندهن نمیداند
که شور شکر شیرین ز سوز فرهادست؟
در آب و آتش عشقش چگونه خاک شوم
که خاکساری من در هوای او بادست
نمیخورد غم دنیا و آخرت حیدر
دلش به شادی وصل تو در جهان شادست