خیال دوست که در خواب میکند بازی
درون دیدهٔ پُرآب میکند بازی
در آفتاب، سر زلف عنبرافشانش
چو هندویی ز سر تاب میکند بازی
ز طوطی خط او چون نبات بگدازم
از آنکه با شکر ناب میکند بازی
به گرد چشمهٔ نوش و لب شکربارش
بنفشه با گل سیراب میکند بازی
از آن زمان که پرید از برم کبوتر دل
در آن دو طرّهٔ پرتاب میکند بازی
بیا و بر رخ همچون زرم تماشا کن
که آب دیده چو سیماب میکند بازی
ز نازکی تن چو قاقمش به رنج آید
اگرچه بر سر سنجاب میکند بازی
تنم که غرقهٔ دریای اشک خونین شد
چو ماهی است که در آب میکند بازی
درون خانهٔ دلبر نمیرود حیدر
چو حلقه بر در ازین باب میکند بازی