اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۸۴

عالم چمن جوش بهار دم فیض است

هر جلوه پنهان نمک عالم فیض است

دارد نظر از برگ گل تربت او مجنون

شادابیش از تربیت شبنم فیض است

در کعبه دل گفت و شنو راه ندارد

کی گوش و زبان همسفر محرم فیض است