اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴۵

سر و برگ هر شمع یا گل ندارم

دل صبر (و) تاب تحمل ندارم

نه سودای آهی نه شوق نگاهی

ندارم دماغ تغافل ندارم

۳

منم خاک ره گشته سرزمینی

که از آسمان هم تنزل ندارم

چرا تنگدستی کند پایمالم

توکل مگر بر توکل ندارم

ز گلهای اظهار جو می گریزم

اسیرم من ابرام بلبل ندارم