سر و برگ هر شمع یا گل ندارم
دل صبر (و) تاب تحمل ندارم
نه سودای آهی نه شوق نگاهی
ندارم دماغ تغافل ندارم
۳
منم خاک ره گشته سرزمینی
که از آسمان هم تنزل ندارم
چرا تنگدستی کند پایمالم
توکل مگر بر توکل ندارم
ز گلهای اظهار جو می گریزم
اسیرم من ابرام بلبل ندارم