گل گرفتار نقش بالینش
صبح دل چاک خواب شیرینش
در ره کفر و دین غبار شدم
پی نبردم به دین و آیینش
گر ز قتلم هنوز راضی نیست
مرغ روحم شکار شاهینش
سخن آهسته تر ز حسرتیان
برده فرهاد خواب شیرینش
شکوه ای از کسی ندارد اسیر
سینه صافی است حاصل کینش