اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱۳

دیدیم زهر چشم تو عمر دوباره بود

معلوم ما نشد که تبسم چکاره بود

هر غم که آمد از دل ما بینوا برفت

خوان خلیل ما جگر پاره پاره بود

پیش از جنون در آتش دل می گداختیم

شغل غم تو پیشرو استخاره بود

پستی ندید مرتبه عشق من اسیر

داغم همیشه آینه دار ستاره بود