مرا چون غنچه هردم چاک دل از چاک میجوشد
ز کار بسته بند تازهام چون تاک میجوشد
ز فیض خاکساری بر دهد نخل سرافرازی
نی سرکش برآر آتش که با خاشاک میجوشد؟
چنان از نرگس مخمور ساقی گشتهام بیخود
که بعد مرگ از خاک وجودم تاک میجوشد
به هرجا پرتو شمع جمالت گشت نور افشان
دل پروانه مانند سپند از خاک میجوشد
تجلی از فروغ حسن او زان گونه سرشار است
که آتش همچو خون از دیدههای پاک میجوشد
سر هرکس حباب او شود عمر ابد یابد
زلال خضر از آن سرچشمه فتراک میجوشد
به جای سبزه نشتر میدمد از کشت امیدم
چو بیمهری که جای اختر از افلاک میجوشد