کسی که داغ جنونش طراز سر باشد
به هر کجا که رود نور در نظر باشد
ز خاکساری آن مرغ گل کند پرواز
که سایه قفسش نقش بال و پر باشد
به جان رشک خدایا که قاصد ما را
جواب نامه فراموشی خبر باشد
خبر ز یار گرفتن کجا اسیر کجا
همین بس است که از خویش بیخبر باشد