اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۱

ز تاب اینکه به رویت نقاب نزدیک است

به دل چو زلف تو صد پیچ و تاب نزدیک است

سپند نسبت دوری به اشک من دارد

همین بس است که با اضطراب نزدیک است

ز چشم عشق نیفتی برای یک مژه خواب

بهوش باش که مردن به خواب نزدیک است

شراب صاف حقیقت پس از مجاز دهند

طلوع صبح چو شد آفتاب نزدیک است