آتش نسبی از نفسم ظاهر و پیداست
صد رنگ گل از خار و خسم ظاهر و پیداست
ای خضر بیابان محبت مددی های
گم گشته رهی از جرسم ظاهر و پیداست
روی تو درآغوش خیالم گل خندان
گلدسته خلد از نفسم ظاهر و پیداست
پنهان نتوان داشت زکس راز محبت
یادت زخیال هوسم ظاهر و پیداست
در کعبه حدی خوانم و در میکده مطرب
حال دلم از حال رسم و ظاهر و پیداست؟
با زلف و خط و خال دلم را سر وکار است
حالش ز پریشان نفسم ظاهر و پیداست
حرص است اسیر اینکه فروزنده خواری است
این نکته ز حال هوس ظاهر و پیداست