اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

بلبل بیا که ناله ارزان غنیمت است

ابر بهار و صحبت یاران غنیمت است

از هر لبی نوای دگر می توان شنید

تعبیر خوابهای پریشان غنیمت است

۳

عمر عزیز کینه عبث می رود به باد

فرصت غنیمت است عزیزان غنیمت است

گلبازی اشاره و ایما شکفته تر

در سنگلاخ سیر گلستان غنیمت است

یک جلوه مهربانی احباب و صد بهار

از ابر خشک شوخی باران غنیمت است

۶

هر یک طراز جیب و کناری است گل بچین

گلهای خیر صحبت یاران غنیمت است؟

هر یک خدیو دهری و هریک امام شهر

وحشت بیا که الفت ایشان غنیمت است

راه گریز هیچ ندانی خوش است اسیر

بودن در این مجادله نادان غنیمت است