دوزخ اقلیم خودنماییها
جان مرحله برهنهپاییها
بسیار ز جانب وفاکیشان
شرمنده شدم ز آشناییها
خوابی است تمام عمر در عالم
تعبیرش داغ آشناییها
از عالم راه و رسم بیزارند
هم شهری و طرز روستاییها
از بخت سیه امیدها دارم
در تاریکی است روشناییها
عاجز شده (ام) ز شکر نومیدی
رابح گشتم ز نارواییها
شایسته امتیاز گردیدم
دیدم از بس که خودستاییها
دیدیم اسیر در گرفتاری
فارغ نخورد غم رهاییها