روی دل را بسوی جان داری
وین حکایت ز جهان نهان داری
رو، مقلد مباش در ره عشق
که عیان در پی عیان داری
هله! ای روح، از هوا و هوس
که ره شاه با نشان داری
اندرین ره، که شیر مردانند
روبهی گر تو فکر جان داری
دل ز مستان راه بر نکنی
اگر از باده سر گران داری
سخن عقل ظاهری مشنو
اگر از عشق ترجمان داری
قاسمی، شادمان و خرم باش
یاد ما در میان جان داری