قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۲۵

گر ره به تو هست، چیست فرمان؟

ور ره به تو نیست، چیست درمان؟

گر شوق تو نیست در خرابات

پس چیست خروش و ذوق مستان؟

گر سوز تو نیست در صوامع

این سوز و نیاز چیست؟ ای جان

گر نیست صفات لایزالی

بر صدق کمال چیست برهان؟

جان را به مراد دل رساندن

بر ما دشوار و بر تو آسان

دردم به کرم زیاده فرمای

ای مرهم ریش دردمندان

یک جرعه به جان قاسمی ریز

ای بحر کمال و عین عرفان