تربیت میکند مرا جانان
تهنیت می فرستم از دل و جان
بسر یار می خورم سوگند
که جزو نیست در مکین و مکان
گر ببینی حیات جان، بینی
عین آن یار در همه اعیان
چشم بگشای، تا عیان بینی
جمله مامور و جمله ما میران
بنده عشق یار مهرویم
بنده مأموم و عشق امام زمان
عقل سلطان ملک صورت شد
عشق سلطان جمله سلطانان
عشق سردار جمله دلها شد
سر نهادند سروران جهان
مست عشق تو شد دل و جانها
تا کجا رفت عقل سرگردان؟
قاسمی را بلطف خود بنواز
بنده تست آشکار و نهان