با روی تو ز سبزه و گلزار فارغیم
با چشم تو ز خانه خمار فارغیم
جامی بیار، ساقی و گردان کن از کرم
کز جور دور گنبد دوار فارغیم
ما را همین بسست که اندر طریق عشق
بر یار عاشقیم و ز اغیار فارغیم
ای جان من، اسیر مشو در طریق غم
رقصی بکن که از غم و غمخوار فارغیم
ما درد دوست را بدو عالم خریده ایم
زانکار هر دو عالم و اقرار فارغیم
در حق ما اگرچه بدی گوید آن رقیب
اقرار می کنیم و ز انکار فارغیم
با قاسمی بهودج اسرار می رویم
در عشق او ز درس و ز تکرار فارغیم