جانا، بجز از تو کس نداریم
وز لطف تو بس امیدواریم
ما بوی تو از ازل شنیدیم
تا روز ابد در انتظاریم
گویند بما: شما چه قومید؟
قومی که ازو بسر نداریم
با عقل معاد آشناییم
وز عقل معاش برکناریم
در آرزوی وصال مستیم
در شیوه عشق بی قراریم
گفتم که: خمارم ازمیت، گفت :
از بهر خمار تو خم آریم
قاسم، بکجا رویم ازین در؟
به زان نبود که جان سپاریم؟