قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۱

این چه حدیثست که کرد آن صنم؟

گفت که: معشوقه و عاشق منم

ای همه تو، ما بچه کار آمدیم؟

بهر مزایای صفات قدم

یک تسو و دو تسو و سه تسو

کم دو تسو، چند توان زد رقم؟

گر صد و ده را ز یکی بفکنی

بر سر افلاک بر آری علم

در تو عجب مانده ام، ای عشق مست

ترک چگل، یا عربی یا عجم؟

جمله جامات جهان مست تست

جام جمی، جام جمی، جام جم

یک نفس از تن نه بر آید که تو

خون دل ما نخوری دم بدم

مست شراب تو عقول و نفوس

خادم درگاه تو لا و نعم

یک دل و جان داد و هزاران خرید

قاسمی، آخر چه کم آمد؟ چه کم؟