قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۵

کار بی همکار سخت و راه بی همراه دور

دست بی دینار عور و چشم بی دیدار کور

هر کسی در قدر حال خود براهی می روند

چشم وحدت در شهود و جان کثرت در غرور

چشم جانت گر شود روشن، ببینی در زمان

شرع با تقلید زور و روی با تحقیق نور

پیش ارباب حقیقت نکته ای بس روشنست

شرع بی تحقیق رفتن غایت زورست، زور

حاضر اوقات باش و چشم حق بین بر گمار

تا چو موسی رهروی باشی درین اطوار طور

در بیابان فنا حیران و سرگردان شدیم

عفو از آن تست، بر ما عفو فرما، یا غفور

عالمی را نیست گرداند، ز هستی قاسمی

گر دمی برجوشد این توفان وحدت از تنور