گیسوی تو هر چند کمندی زبلا بود
خوش سلسله ای بود، که در گردن ما بود
هر حال که در حسن مودت دل ما داشت
باروی تو، بی شایبه روی و ریا بود
از دولت وصلت فلک اندر همه حالی
با عاشق مسکین تو در «طال بقا» بود
در آتش هجران دل من سوخت و لیکن
چون قدر وصال تو ندانست سزا بود
این بلبل جان پیش تر از واقعه هجر
از شوق گل روی تو با برگ و نوا بود
جنت طلبد زاهد و ما کوی تو هیهات
بنگر که تفاوت ز کجا تا بکجا بود
بشکفت گل روی تو از گفته قاسم
چون در نفسش خاصیت باد صبا بود