اندرین دور، که مستان طریقت خوارند
گرچه خوارند ولی خوشدل و برخوردارند
طرفه حالیست که مستان طریقت مادام
باده از جام بریزند ولی کج دارند
هر که در راه طریقت به فنایی نرسید
عارفانش به حقیقت به جوی نشمارند
عاشقان سر بنهادند به تسلیم و فنا
عاقلانند که در بند سر و دستارند
عاقلان از همه سو قصه سوسو دارند
عاشقان از همه رو شیفته دلدارند
همه شب تا به سحر ورد و دعا میگویند
چشمهایی که به یادت همه شب بیدارند
قاسمی، هان، سخن عشق به بیگانه مگوی
عارفانند که شایسته این اسرارند