قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۶۸

بپیش درد من درمان چه باشد؟

ز سر بگذر،سر و سامان چه باشد؟

چو پیمان را شکستم باز ساقی

مرا پیمانه ده،پیمان چه باشد؟

گدا آیینه احسان شاهست

ز من تاوان مجو،تاوان چه باشد؟

اگر نبود گدا هرگز که داند

که محسن کیست یا احسان چه باشد؟

بمصر جان چو یوسف روی بنمود

ازین پس کلبه احزان چه باشد؟

چو واجب را ظهوری هست،مظهر

بغیر از عرصه امکان چه باشد؟

چنان بگریست از درد تو قاسم

که پیش اشک او توفان چه باشد؟