قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵۷

هر که او را هوس منصب اعلا باشد

قبله جان و دلش زلف چلیپا باشد

عاشقی را،که بهمت زد و عالم بگذشت

میل جانش همه با مقصد اقصا باشد

عاشقم، ناله و زاری مرا منع مکن

هر کجاعشق بود شورش و غوغا باشد

گر مرا جانب جنات نباشد میلی

آن هم از خاصیت جودت صهبا باشد

گر مرا در چمن جنت فردوس برید

خاطرم مایل آن ماه دلارا باشد

دل من بحر محیطست، عجب نبود ازو

اگرش موج ثری تا بثریا باشد

دل،که آشفته آن زلف پریشان نشود

دل نباشد،مگر آن صخره صما باشد

رو به محبوب ازل از همه سو آوردن

پیش مستان خدا حسن تولا باشد

قاسمی،دولت جاوید چه باشد؟دانی؟

هر کرا باده ازین جام مهیا باشد