قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

بی جام عشق عیش دل ما تمام نیست

فوزالنجات ما بجهان غیر جام نیست

نادیده ذوق لذت مستی و عاشقی

بر عاشقان ملامت رسم کرام نیست

جور حبیب و طعن رقیب و جفای خلق

ما را بگو کزین همه محنت کدام نیست؟

با آنکه مفلسیم و گدا، بس فراغتیم

از دولتی، که عاقبتش مستدام نیست

هرگز بجان جان نرسد هر دلی، که او

در میکده مجاور بیت الحرام نیست

بد نام باش و اهل ملامت، که در طریق

بدنام هرکسی که نشد نیک نام نیست

بر باد پای عشق سوارست قاسمی

تندست و توسنست، ولی بد لگام نیست