قاسم انوار » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۲

عاشق روی ترا خرقه و زنار یکیست

ساکن کوی ترا کعبه و خمار یکیست

هرکه دیدار خدا دید، مسلم دارد

که بتحقیق و یقین دیده و دیدار یکیست

همه جا، از همه رو، روی نماید لیکن

همه جا، از همه رو، آن بت عیار یکیست

تو بهر شش غلطی، خواجه، که در خلوت یار

عشق و عاشق، می و ساقی، دل و دلدار یکیست

مانعی نیست درین راه، دل خود باز آر

تا ببینی بیقین خانه و بازار یکیست

یا رب، آن چه حالیست؟ که منصور مدام

بر سر دار همی گفت که: دردار یکیست

قاسم از کثرت و ظلمت چو برون رفت تمام

گفت: «قد اقسم بالله » که انوار یکیست