براه پیر مغان رو، که راه سرمستیست
خلاف پیر مغان ره مرو، که سرپستیست
مگو حکایت حس را و بگذر از محسوس
کسیکه سخره حس مانده است معتزلیست
دلا، تو جام مئی، لیک جام بحر آشام
که جام تو ز شراب خدای لب بلبیست
بنوش باده، که این باده از حجاز آمد
اگر بکاسه چینی و شیشه حلبیست
اگر ز حیدر صفدر کسی سؤال کند
بگو: برغم خوارج علی مستعلیست
ز قاسمی سخنی گر رود بصدر عقول
نگاه دار، که این رمز نکته نبویست