آن ماه دل افروز، که محبوب جهانست
با تست، ولی در پس صد پرده نهانست
خواهم صفتی گویم از آن زلف معنبر
دل در خفقانست و زبان در ذوبانست
در کوچه مایار گرامی گذری کرد
جانها نگران، جامه دران نعره زنانست
هرگز بتجلی الهی نبرد پی
بیچاره دل آن که رهین حدثانست
آن خواجه ما هیچ ندانست، چه حاصل
گر شاه نشین آمد، اگر شاه نشانست؟
از جام وصال تو بهرکس که رسد می
چه جای فریدون؟ که سلیمان زمانست
قاسم بثنای تو غزل خوان و فصیحست
هرچند فصیحست ولی کل لسانست