دستم بدست گیر، که دل توبه کارتست
جان را نگاه دار، که جان یار غارتست
بر جان و بر دلم نظری کن ز روی لطف
جان را هزار منت و ذل شرمسار تست
اندر مغازه تنم، ای جان نازنین
تو پادشاه روح و دلم پرده دار تست
الطاف مینمایی و احسان ز حد گذشت
جان شرمسار عاطفت بی شمار تست
گفتم که: عقل؟ گفت که: قاضی کن فکان
گفتم که: عشق؟ گفت که: دارالعیار تست
گفتم که: سوز دارم و آتش، چه حالتست؟
گفتند: روشن از دل آتش نثار تست
گویند: قاسمی، که دم از عاشقی مزن
همراه عشق باش، که یار و دیار تست