ای کرده وطن تن، به سوی جان سفری کن
از جان گذر و جانب جانان نظری کن
بر خنجر و شمشیر زبان های فضولان
مانند کر از گوش تغافل، سپری کن
تا منزل مقصود خودی راه درست است
برخیز و به جان منت از این رهگذری کن
دارد خبری گر ز خرابات نگاهی
از بی خبری بی خبران را خبری کن
خواهی ز جهان کام چو ابنای زمان شو
رو در پی دیو و دد و تسخیر پری کن
در هر قدم از خویش نشان مان و بیاز باز
آن گاه به گم کرده رهان راهبری کن
گر سیم بری سیمبری سیمبر آید
برخیز سعیدا و برو فکر زری کن