از چشم خود ای دلبر شایسته حذر کن
تو خسته نه ای ای نفس از خسته حذر کن
[هشدار] ز چشمی که به حیرت نگران است
مستی که به ره می رود آهسته حذر کن
خال تو سپندی بر آن آتش رخسار
در آینه ز این دانهٔ برجسته حذر کن
ز این بیش مکن جور و جفا رحم به خود کن
از آه دل مردم وارسته حذر کن
دزدیده نگاه است که دل می برد و دین
آن چشم سیه دیده و دانسته حذر کن
از دلبر محجوب خبردار سعیدا
از پنجهٔ شهباز نظر بسته حذر کن