من دورم و من دورم مهجورم و مهجورم
بی روی تو مجبورم بی لعل تو مخمورم
بی چشم تو حیرانم بی زلف پریشانم
خود گو چه بود درمان من خسته و رنجورم
در کعبه و بتخانه در مسجد و میخانه
نبود به پریخانه جز روی تو منظورم
دنیا به چه می شاید عقبا به چه کار آید
این درد و الم زاید آن از تو کند دورم
جان بی تو نیارامد دل خون دل آشامد
کارم به چه انجامد از دیده بشد نورم
بس غصه [و] غم خوردم من شکوهٔ این دردم
از دست تو می گردم لیکن چه کنم دورم
هم درد و الم باشد هم محنت و غم باشد
این حشمت جم باشد آن شوکت فغفورم
ناسوده از این گلشن نی جان و نه دل نی تن
لذت چه برد از من روزی که خورد گورم
آن یار بعید آمد از بخت سعید آمد
از غیب نوید آمد من شبلی و منصورم