همچو بلبل آشیان گر در چمن میداشتم
صد زبان سرخ چون گل در سخن میداشتم
همچو زیر بار خود کی میشدم زار و ضعیف
بار عالم گر به دوش خویشتن میداشتم
تا نمیدیدم ز غربت سردوضعیها به کار
چون سمندر کاش در آتش وطن میداشتم
در کمر سنگ قناعت هیچ تأثیری نکرد
کاش من سنگ قناعت در دهن میداشتم
عندلیب باغ خاموشی نمیگشتم چنین
همچو طوطی من اگر میل سخن میداشتم
یوسف مقصود را مییافتم هرجا که بود
رهبری گر همچو بوی پیرهن میداشتم
کی سعیدا میبریدم کف ز خجلت چون ترنج
گر به دست خویش من سیب ذقن میداشتم