ندیده کسی آنچه من دیدهام
سرم گشت از بس که گردیدهام
اگر تار عمرم کند دور نیست
بر این رشته بسیار پیچیدهام
دمی بیمحبت کجا بودهام
که تا بودهام عشق ورزیدهام
وفا و محبت در این کهنه دیر
ندیدم ز کس بلکه نشنیدهام
ز من خوش نشد دل کسی را ولی
نرنجاندهام هم نرنجیدهام
ز مردم کسی را که خودبین نباشد
ندیدم به جز مردم دیدهام
سعیدا ز اوضاع آزادگان
همین ناپسندی پسندیدهام