سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰۶

دلبران چون به هوس رشتهٔ جان می سوزند

بیشتر از همه کس سوختگان می سوزند

اتفاقی ز ازل نیست به هم خوبان را

ورنه گر جمع بیایند جهان می سوزند

همه خوبان جهانسوز، چراغ خوبی

طرفه شمعی است که از پرتو آن می سوزند

شعله چون تیز شود خشک ز تر فرقی نیست

عشق چون گرم شود پیر و جوان می سوزند

در دل سنگ بتان آتش پنهانی هست

که از آن پنبهٔ هر داغ نهان می سوزند

سوزش مشعل خود جوهر مردی نبود

این چراغی است که خود پیرزنان می سوزند

سوز اغیار نه از راه کمال شوق است

تا بسوزی تو سعیدا دگران می سوزند