مانند کوی جانان کوی دگر نباشد
جنت اگر چه خوب است ز این خوبتر نباشد
دیدم به چشم حیرت در چشمهٔ تحیر
آن گوهری که مثلش در بحر و بر نباشد
اشعار خواجهٔ ما یکدست می نماید
آری کلام حق را زیر و زبر نباشد
امروز دفتر خود از معصیت سیه کن
تا نامهٔ تو فردا ننگ بشر نباشد
چون توتیا سعیدا شد خاک راه جانان
در خاطرش غباری ز این رهگذر نباشد