سعیدا » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

مقصد از گردیدن شیب و فرازم سیر نیست

کافرام اما مراد و مقصد من دیر نیست

کشتن خود را روا دارم که در کوی حبیب

غیر من دیگر در این دارالصفا کس غیر نیست

ضد هر شی باعث عرفان آن شی می شود

هر که را از شر وقوفی نیست او را خیر نیست

می رساند در نگاهی خویش را بر جان و دل

تیزپرتر از خدنگ ماهرویان طیر نیست

نیست رحمی گفتمش با او به مژگان سیاه

با زبان دشنه گفتا با سعیدا خیر نیست