فتادگی چو نگین، نقش دلنشین من است
شکستگی چو رقم صفحهٔ جبین من است
نمی رود ز دلم لذت فراموشی
همیشه حرف الف درس اولین من است
در آن جهان که خزان و بهار را ره نیست
بهشت، یک چمن ساحت زمین من است
ز بسکه دست ندامت به یکدگر زده ام
غبار دور زمان گرد آستین من است
ز دست خویش سعیدا کجا گریز کنم
همیشه نقش قدم در پی کمین من است