روشنگر زمان و زمین است آفتاب
یک صفحه از کتاب مبین است آفتاب
تا جوهر وجود تو آمد به روی کار
ماه است آسمان و زمین است آفتاب
در پاکی وجود تو حرفی ندیده است
گوید کسی چنان و چنین است آفتاب؟
چون گوی در سراسر میدان آسمان
پهلو نبرد گوشه نشین است آفتاب
خوش گو سخن به پستی قدرت نظر مکن
دل آسمان و فکر، زمین است آفتاب
سالک خیال و راه خدا آسمان دل
شک و گمان ستاره یقین است آفتاب
یک دلبری است لیک به هنگام مهر و قهر
آن است گاه ماه گه این است آفتاب
دور از حقیقت است سعیدا مجاز بین
چون بگذرد ز ماه قرین است آفتاب