سرگشتهٔ تو خم نکند سر به هیچ باب
از آسمان فتد نفتد قدر آفتاب
دیروز طرفه صحبت گرمی نداشتیم
ما و خدنگ غمزهٔ او زلف و پیچ و تاب
واعظ بیا ز حق مگذر خوب قسمتی است
ما و شراب ناب، تو و مست و احتساب
پستان داغ سینه به طفلی مکیده ام
کی می رود ز ذایقه ام لذت کباب؟
امروز زلف [و] طرهٔ شب را گشوده است
در آسمان آینه کن سیر ماهتاب
بی او مدان که باده کشان باده می کشند
چشمی است پر ز گریهٔ خم ساغر شراب
بالله از عمارت کونین بهتر است
تعمیر پایهٔ در و بام دل خراب
خواهی شوی نهان ز اجل پیشتر ز موت
زودی بپوش چشم سعیدا برو بخواب